باغبون باغچه ها رو بیل زد و عماد بید مجنون و درخت آلبالو خرید . عاشق بید مجنونم اونجا که شاخه هاش توی نیمه شب تابستون زیر نور ماه میرقصن
پاهام رو دراز کردم روی مبل .عماد خوابیده . صدای دور و گنگ تلویزیون طبقه ی پایین به گوش میرسه صدای تیک تاک ساعت و نفس های عمیق عماد ، طول هفته رو هر روز به این امید سپری کردم که فردا روز سبک تری هستش. الان از خستگی نا ندارم حتی مسواک بزنم .
شیشه ها رو پاک کردیم ، گل های توی بالکن رو مرتب کردم و همه جا روشستم و سابیدم و گرد گرفتم . چندتا خرید ریز دارم تا خونه ی کوچولوی من حسابی بوی عید بگیره ؛)
تخم مرغ هاتون رو رنگ کردین ؟ من عکسش رو تو کانالم میذارم وقتی تموم کردم .این سومین بهار بعد از ازدواجمه و امسال اولین سالیه که سال تحویل رو خونه ی خودم هستم و قراره هفت سین بچینم ^_^ پارسال شمال بودیم (چه لحظه ی تلخی بود برام ) پیارسال یزد(پر از دلتنگی برای پدر مادرم) . دلم میخواد هفت سین م پر از گل باشه پر از حال خوب برام
۹۷با همه سختیش هاش گذشت . نمیگم تلخ گذشت، اما سخت گذشت. سختی که باعث شد بزرگ تر شم ، قوی تر شم . با پا راه بری کفشت خراب میشه با سر ، کلاه، هرچیزی بهای خودش رو داره من بهای زندگی امروزم رو پرداختم. حالا که به گذشته فکر میکنم گاهی خوشحال میشم گاهی ناراحت گاهی حرص میخورم گاهی افسوس اما ابدا دلم نمیخواد برگردم به گذشته .
۹۸برامون خوب باش.
راستی به کانال م سر بزنید ؛) اونجا راحت تر و سریع تر مینویسم و عکس های بیشتری آپلود میکنم ؛)
درباره این سایت